شناخت جامع و درستی از آمریکای لاتین نداریم
بررسی انتقادی عملکرد دولتهای پس از انقلاب در آمریکای لاتین در گفتگو با دکتر محمدصادق کوشکی،
کارشناس مسائل سیاسی و عضو هئیت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
* آیا آمریکای لاتین ارزش کار و سرمایهگذاری سیاسی، فرهنگی و حتی علمی دارد؟
آمریکای لاتین ارزش کار زیادی دارد. ما میتوانیم روی آمریکای لاتین سرمایهگذاری بکنیم. در آنجا کششهایی هست و هم اینکه ما حرفهایی در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای گفتن داریم. اما حالا ممکن است روی شیوه کار دولت و یا دکتر احمدینژاد که در این روابط از جمله تمرکز خاصی روی شخص هوگو چاوز، رئیسجمهور ونزوئلا دارد، درست نباشد یا آن را نپسندیم. این یک مثال است و اصراری هم ندارم که این شیوه غلط است یا درست. میتوان روشها و رویکردهای توجه به آمریکای لاتین و نوع فعالیتها را نقد کرد اما هنوز توجه لازم، جامع و مناسب را به این منطقه نکردهایم و این منطقه هنوز هم جای پرداخت و توجه بیشتر و جامعتری را میطلبد. این منطقه چند تا نکته استراتژیک مشترک با ما دارد:اول اینکه از استعمار زیاد لطمه خورده است؛ یعنی جزء قربانیان استعمار و استکبار جهانی و بیعدالتی در جهان بوده است. جزو مظلومیتی است که انقلاب اسلامی داعیه حمایت از آنها را داشت و دارد خصوصاً با توجه به استراتژی «ما شریک همه مظلومان جهانیم» حضرت امام(ره). دوم اینکه در عین مظلومیت، آگاهیها و ظلمستیزیهایی در این قاره وجود داشته است. مثل آفریقا نبوده است. آفریقا یک سرزمینی است با مردم ستمدیده و مظلوم اما تقریباً بیخبر از ظلم و ستم. در گذشته نزدیک، غالب آفریقاییها خبر نداشتند که چه بر سرشان آمده است. ما یک حرکت آزادیبخش و رهاییبخش عدالتخواهانه در آفریقای سیاه، شاهد نبودیم غیر از مثال خاص آفریقای جنوبی، که آن هم بیشتر بحث برابری با سفیدها و مبارزه علیه سیاستهای نژادپرستانه را مطرح میکرد و به آن معنا عدالتخواهانه نبود. غیر از آن مورد، ما حرکت مطرح و جدی در آفریقا نداشتیم. اما در آمریکای لاتین شاهد چندین مورد حرکت عدالتخواهانه و آزادیبخش بودیم؛ یعنی روحیه انقلابی و ظلمستیزانه در آنجا شناخته شده است. پس زخم دیده بودن از استعمار از یک طرف و دوم این که روحیه انقلابی در آنجا شناخته شده است، از ویژگی های مردم آمریکای لاتین است.
این منطقه، سرزمین انقلابیون بوده است. حتی روی کارهای آنها، سرود ساختیم. فیلم «حکومت نظامی» گوستاو گابراس، اصلاً سمبل انقلابی دانشجویان انقلابی سالهای 56 و55 بود که در ایران ممنوع بود. آهنگ این فیلم هم آهنگ کوچه و بازار بود. اوایل پیروزی انقلاب، رادیوی جمهوری اسلامی، فقط آن آهنگ را پخش میکرد. این فیلم کاملاً انقلابی و ضدآمریکایی بود. کارگردان و عوامل سازندهاش برای ساخت همین فیلم، خیلی لطمه دیدند. این فیلم، به محاکمه و صلابه کشیدن آمریکا در خصوص تجاوزطلبی و استعمارگری بود که آهنگش از سال 57 تا59، لحظه به لحظه از رادیو پخش میشد.
سوم، فضای معنوی که در آنجا وجود دارد. چرا؟ چون اکثر آمریکای لاتینیها، کاتولیک هستند و کاتولیکها خیلی معنویتر و معنویتگراتر از پروتستانها هستند. اینها معنویتگراتر از اروپاییها و آمریکای شمالی هستند. این معنویتگرایی و احساس عاطفی به دین، فضا را برای تبلیغ دین و مبارزه با الحاد فراهمتر میکند. یعنی کسانی که سابقه کاتولیک دارند، گرایششان به اسلام میتواند بیشتر باشد تا کسانی که پروتستان هستند یا سابقه مذهبی ندارند. یعنی ما میتوانیم کشش مذهبی هم در آنجا داشته باشیم.
بحث چهارم هم مسلمانان مهاجرند. عمدتاً سوری یا لبنانیاند که سرپلهای خوبی برای ارتباط و تعاملات اقتصادی و صنعتی هستند و بعضاً هم موقعیتهای مالی خوبی دارند. ما در برخی از مناطق و کشورهای دنیا، سر پل برای ارتباط نداریم اما در این منطقه داریم.
بحث بعدی این است که در دنیای فعلی، ما قاعدتاً اولویت اولمان نباید با غرب استعمارگر و استکباری باشد مانند اروپای غربی و آمریکای شمالی و متحدان شرقیشان مانند ژاپن و کره. آن هم وقتی که ما هم یک غرب استعماردیده داریم که در واقع در حاشیه تمدن غرب است مثل آمریکای لاتین. یا آسیای مرکزی داریم که از لحاظ فرهنگی و هویتی به ما بسیار نزدیک هستند. یا منطقه آفریقا که منطقه که منطقه ای سرشار از منابع معدنی و غذایی با مردمانی ستمدیده است. از این لحاظ، در بین گزینههای موجود جهانی، برای ما قطعاً اولویت همکاری و فعالیت و سرمایهگذاری در آمریکای لاتین خیلی بیشتر از همکاری و فعالیت با اروپای غربی و آمریکای شمالی است.
ششم اینکه، مشکلات مشترکی داریم مانند تورم، اقتصاد تکمحصولی، اجرای سیاستهای تعدیل. جالب است که هم ما و هم آنها، قربانی سیاستهای بانک جهانی در خصوص سیاستهای تعدیل هستیم. این سیاست اولینبار در آنجا انجام شد و بعد از حدود سی سال، در کشور ما اجرا شد. زمینههای مشترک فراوانی دارم و رابطهمان از هر جا شروع شود کشش برای ادامه و ارتقای روابط وجود دارد. مؤسسه فرهنگی میثاق در ایام جشنواره چهار پنج سال پیش فیلم فجر در بخش بینالمللی به نام «سینمای سوم»، مشخصاً فیلمی درباره پیامدها و تبعات اجرای سیاستهای تعدیل در آرژانتین آورده بود که اگر شما آن فیلم را میدیدید، اصلاً فکر میکنید که درباره ایران است؛ یعنی اجرای سیاستهای تعدیل همان بلا را بر سر آنها آورد که در سالهای بعد، سر ما آورد. لذا مقایسه تطبیقی اینگونهای بسیار ضرورت دارد. کسی که آن فیلم را ببیند خیلی از مسائل برایش حل میشود و به ضرورت مقایسات تطبیقی پی میبرد. این یک پرونده بازی است که جای کار بسیار دارد.
* ما برای فعالیتها و تعاملاتمان در کشورها و مناطق غیراسلامی مانند آمریکای لاتین چه شرایط و ظرافت هایی را باید مورد توجه قرار بدهیم؟
بستگی به کشور و فرهنگ و مسائل سیاسی و اجتماعیاش دارد. مثلاً ما در آرژانتین یا برزیل سر پل داریم؛ یعنی مسلمانان و شیعیان لبنانی تبار در آنجا زیادند که علاقمند به جمهوری اسلامی و امام(ره) هستند. ما از آنها میتوانیم کمک و مشاوره بگیریم که مثلاً در آرژانتین نحوه تعاملات و فعالیتهایمان چگونه باشد؟ چه مسائلی را در اولویت خودمان قرار دهیم؟ و... در برخی از کشورها میتوانیم با اهرم شخصیتهای سیاسی مانند چاوز وارد منطقه شویم. بعضی جاها هم میتوانیم با روابط اقتصادی شروع بکنیم و نحوه تعامل و فعالیتمان بستگی به اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن کشورها دارد و لذا برای این قاره یک فرمول خاص نمیتوان داد. این شیوه، شیوه های مرسومی است که غالب کشورها به کار می گیرند خصوصاً آمریکایی ها که با برنامه ریزی دقیق و با ابزارهای مختلف مذهبی، رسانه ای، ورزشی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی وارد مناطق مورد نظر خودشان می شوند.
* در تعامل با کشورهای غیراسلامی چطور؟
بستگی به کشور و شرایطش دارد. یک جایی میتوانیم با دولت آن کشور، رابطه برقرار میکنیم که غالباً روابط ما با دولت آن کشور، سیاسی و اقتصادی است. اما یک موقع هست که نمی توانیم مستقیم با دولت ارتباط بگیریم سراغ فعالان سیاسی و اقتصادی یا تجاری اش می رویم یا اینکه میخواهیم بین مردم برویم. لذا ممکن است در تعامل با یک کشور از چند استراتژی به طور همزمان استفاده کنیم. البته باید روی مباحث فرهنگی بیشتر کار کنیم که داعیه انقلاب ما هم یک انقلاب فرهنگی است و ایجاد یک بینش جدید در مسائل مختلف. این مباحث فرهنگی میتواند درباره ضرورت معنویت و دین گرایی باشد که یک ویژگی مشترک بین ما و مسیحیت کاتولیک است.
با وجود این که اکثراً اسپانیولی زبان و هم فرهنگند و علیرغم سرنوشت و فضای مشترک، آنها هم بین خودشان، اختلافات و مشکلاتی دارند. لذا یک فرمول برای تعامل و ارتباط این قاره نمیتوان داشت و منطقی هم نیست.
* علت اینکه در گذشته توجه جدی به منطقه آمریکای لاتین و آفریقا نمیشده است، چیست؟
به خاطر این که سیاست خارجی ما پس از انقلاب اسلامی، تابعی بوده است از سیاست خارجی عصر پهلوی. ما فقط در چند عرصه محدود با عصر پهلوی تفاوت داشتیم. رویکرد اصلی ایران در عصر پهلوی، به غرب بود. لذا میبینید که غالب مسئولان و سیاستمداران ما در دوره های گذشته و همچنین برخی از دیپلماتهای کنونی، غربگرا و غربزده هستند. هنوز هم رویکرد اصلیمان به غرب است و مهمترین سفارتخانههای ایران در جهان، در انگلیس، کانادا، فرانسه و آلمان است یعنی دقیقاً همان سفارتخانههایی که در زمان پهلوی هم مهم بودند. اما حالا به واسطه انقلاب اسلامی، دو سه اولویت هم به اولویتهای عصر پهلوی اضافه شد: یعنی خاورمیانه عربی، سوریه و لبنان است. والا سیاست خارجی ما، میراث همان زمان است. در عصر پهلوی، دلیلی وجود نداشت که با آمریکای لاتینیها ارتباط داشته باشند ما هم در مدت پس از انقلاب، به نوعی این سیاست را ادامه دادیم و کم و بیش ادامه میدهیم. آفریقا هم همینطور. غیر از دو کشور مصر و آفریقای جنوبی که به خاطر علایق پهلویها و نوع حکومتهایشان، با آنها روابطی داشتیم که آن هم در راستای تأمین منافع غرب و همسو با سیاست های غرب بود.
* آیا این بحث درست است که کششی از سوی آن منطقه به سمت انقلاب اسلامی نبوده است وگرنه انقلابیون ایران، سوای حرکتهای دولتی، خودشان روابطی را با آن مناطق برقرار میکردند.
نه! چون شناخت و ارتباطمان کم بوده است کمتر روی آن حوزه سرمایهگذاری و تحقیق کردیم یا بهتر بگویم سرمایهگذاری و تحقیق نکردیم. افراد انقلابی حرفهای ما ارتباطی با آنجا نداشتند. تنها برخورد انقلابیون ایرانی و انقلابیون آمریکای لاتین، سمیناری بود که احتمالاً در سال 1359، دانشجویان پیرو خط امام برگزار کردند که از همه آزادیخواهان دنیا، از سرخپوستان آمریکا گرفته تا انقلابیون کوبا و نیکاراگوئه و مستضعفین نهضتهای آزادیبخش دنیا را دور هم جمع کردند. آن به نظرم تنها و مهمترین برخورد بین انقلابیون ایران و انقلابیون آمریکای لاتین بود چراکه بعد از آن، هیئتهای دیپلماتیک رفتند. لذا ما سرخطهایی از این دست زیاد داریم.
* در مقایسه با آفریقا چطور؟
ما در آفریقا یکسری سرمایهگذاریهایی کردیم. اصلاً ارتباطات ما با آمریکای لاتین بسیار کم بوده است و شناخت درستی از آن مناطق نداشتیم. اتفاقاً هر وقت روی آمریکای لاتین، کسی موردی رفته است دست خالی برنگشته است.
الآن سفرهای مسئولان ایرانی به کشورهای این منطقه و همین روابط سیاسی و اقتصادی توانسته فرصتهای سیاسی و اقتصادی بسیاری برای ما فراهم کند و فعالیتهای استقلال طلبانه و سیاستهای ضداستعماری را در منطقه دامن بزند، حداقل اینکه مثل سابق در خدمت سیاستهای آمریکا نباشند. همین باعث خشم آمریکا و صهیونیستها بشود و حضور ایران در منطقه را خلاف منافع خود ببیند و کشورهای منطقه را علیه ایران تحریک بکند.
ما هیچ وقت به صورت جدی و برنامهریزی شده و حساب شده سراغ آمریکای لاتین نرفتیم. از طرفی آنها هم شناخت درستی از ما نداشتند. این ما بودیم که باید سراغشان می رفتیم. هر چند آنها در اوایل انقلاب، گاهی سراغی از ما گرفتند مانند اسقف کاپوچی یا برخی وزرای نیکاراگوئه. منتها سیاست خارجی ما، سیاست خارجی بود که بر اساس نظم و اولویتهای دوران پهلوی، با اندک تغییراتی، شکل گرفته، اصلاً تمایل و کششی برای این که مثلاً به آمریکای لاتین نگاه و توجهی متناسب به انقلاب ما بکنند، نداشتند. قطب و محور سیاست خارجی ما، معاونت اروپا و آمریکا بود آن هم تمرکز بر روی بلوک غربی استعماری.
* ظاهراً به نظر شما، ضعف و بی برنامگی درباره کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، کمابیش در کشورهای عربی و آسیای مرکزی و قفقاز و همسایههایمان هم وجود دارد؟
به نظرم ما حتی در جایی به نام لبنان هم خوب کار نکردیم. ما در افغانستان که مشکلی نداشتیم و به مرز ما چسبیده است و جزئی از خاک ما تا حدود 150 سال پیش بود و به نوعی حیات خلوت ما بود، عملکردهای خوبی نداشتیم حالا شما چه توقعی دارید که مثلاً با کلمبیا، پرو و اکوادور روابط خوب داشته باشیم. ما در پاکستان و افغانستان عملکردهای شایسته انقلاب و نظام اسلامی را نداشتیم. کشورهای جنوبی خلیجفارس را تقریباً رها کردیم. شیعیان عربستان را رها کردیم در حالی که چشم امیدشان به ما بود. ما در آسیای میانه هم این کوتاهیها و بیتوجهیها را داشتیم. تاجیکستان در یک مقطعی خودش را در خدمت انقلاب درآورد اما ما در دوره های گذشته آنها را در چنگال گرگ رها کردیم. در آذربایجان هم همینطور. عملکردمان با ادعاها و شعارهایی که می دهیم فاصله دارد. رویکرد و علاقه مان بیشتر به اروپای غربی و آمریکاست.
* سوای از حرکت دولت و دستگاه دیپلماسی و فرهنگی ما، چرا نیروهای مذهبی و انقلابی ما به سمت این نقاط توجه پیدا نمیکنند؟
یک مشکل عمده کم سوادی یا بیسوادی است. غالباً فضای کنونی آمریکای لاتین را نمیدانند؟ اینکه چه مشترکات و تمایزاتی با ما دارند؟ اغلب اطلاعاتشان قدیمی و مربوط به دهههای گذشته است. حتی برخیشان از ورود به فضاهای جدید و مناطق جدید هم پرهیز میکنند. لذا مشکل اینجاست که نیروهای حزباللهی و دانشجویان مذهبی ما، اول اینکه، جهان را نمیشناسند. دوم اینکه تفکر انقلاب اسلامی را به درستی و جامعیت نمیشناسند. اگر تفکر انقلاب اسلامی را بشناسند آن وقت میروند جهان را بشناسند. لذا از لزوم برقراری ارتباط با جهان، مستضعفان و مظلومان جهان را میشناسند و ضرورت حمایت از آنها را در مییابند و سیاست صدور انقلاب را پیگیری و مطالبه میکنند اما غالباً از لزومش بیخبر هستند. صدور انقلاب را هم وظیفه حکومتی میدانند. پس سراغ آشنایی با جهان هم نمیروند؛ نه از وظیفهشان خبر دارند و نه از حوزهای که نسبت به آن تکلیف دارند یعنی مستضعفان جهان. بیخبری و جهالت محض!
* چه کارهایی میتوان در این راستا انجام داد؟
یک دنیا کار. اصلاً ما در این زمینه چند تا حزباللهی و کسی که دغدغه انقلاب اسلامی و اسلام ناب مد نظر امام(ره) داشته باشد و زبان اسپانیولی بلد باشند، زیاد نداریم. شاید ده بیست تا حزباللهی که زبان پرتغالی بلد باشند نداریم. این سنگ بنای اول است که باید آن مناطق را بشناسیم. زبان آن مناطق را فرا بگیریم. و با آنها ارتباط بگیریم. حتی ما با شیعیان عربزبان آرژانتین ارتباط نداریم و از اوضاع آنها خبر نداریم. تعاملات فردی و محدود استثنا است ولی به صورت قاعده در نیامده است. الآن کشورهای اروپایی و خصوصاً چین سرمایه گذاریهای فراوانی در منطقه میکنند، فرهنگی، علمی، سیاسی و خصوصاً اقتصادی.
* الآن مهمترین کارهایی که میتوان انجام داد، چیست؟
خیلی. آموزش و تربیت نیرو در این حوزه باید از اولویتهای ما باشد. ما باید نیروهایی آشنا به آن منطقه و زبان و فرهنگ آنها داشته باشیم تا بتوانیم به راحتی ارتباط برقرار کنیم. خصوصاً الآن با ابزار اینترنت، خیلی کارها میتوان کرد. مهمترین اولویت ارتباط با آنهاست. برخی از ساکنان آنجا چون عربزبان و عربتبارند، میتوانیم از طریق زبان عربی، با آنها ارتباط داشته باشیم. ما در زمینه ارتباطات ضعیف هستیم اینکه آیا سایتی دارند؟ با افزایش ارتباطات است که فرصتهای زیادی را شناسایی کنیم و برای آنها برنامهریزی داشته باشیم. پس مهمترین کارها به نظرم آموزش نیرو و افزایش ارتباطات دولتی و غیر دولتی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی علمی است.
* در زمینه تحقیقات چطور؟
ما تحقیقات خیلی کمی در خصوص این منطقه، آفریقا و حتی آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی داشتیم و داریم. لذا یکی از مشکلات ما، ضعف منابع است و همین ضعف و کمبود منابع باعث شده است که تحقیقات و پایاننامههای معدودی درباره این حوزهها داشته باشیم. اصلاً درس «سیاست و حکومت در آمریکای لاتین» جزو درسهای مرده است. این درس، جزو دروس مصوب رشته علوم سیاسی است که من تابهحال ندیدم که کسی آن را درس بدهد و شاید هم استادی که این درس را تدریس کند، نداشته باشیم. حالا اخیراً در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران دارند در این زمینه گامهایی برمیدارند.
* آیا درباره آفریقا هم، چنین درسی هست؟
بله! یعنی مصوبه یا واحد اختیاری تدریس «سیاست و حکومت در آفریقا» هست ولی ندیدم که جایی تدریس بشود. اما در سرفصلهای اصلی رشته علوم سیاسی ندیدم.
* نکته ناگفته درباره این منطقه؟
این منطقه آنقدر عرصه خالی و بکری است که شما در هر عرصهای دست بگذارید، جای کار هست. در هر زمینهای، فعالیتهای فرهنگی، اقتصادی، کشاورزی، علمی، باستان شناسی و غیره.
ما شناخت و اطلاعاتمان در حد صفر است. الآن شناختی که از این منطقه داریم مربوط به دوران حضور و حاکمیت دیکتاتورها در این منطقه است. در حالی که حاکمیت دیکتاتورها در این منطقه نزدیک به 20 سال است که گذشته است. الآن نزدیک به 20 سال است که از آمریکای لاتین به معنای سرزمین کودتاها و دیکتاتورها فاصله گرفتهایم ولی در رشته علوم سیاسی ما حداقل یا روابط بینالملل ما، آمریکای لاتین، هنوز سرزمینی است که در آن کمپانی یونایتدفرود کار میکند. ما کتابهایی که اوضاع جدید منطقه را تحلیل کنند کم داریم. یعنی منابع مطالعاتی و تحقیقاتی مناسب در این زمینه بسیار کم است. مگر در سال چند کتاب درباره این منطقه منتشر میشود؟ اگر هم چیزی منتشر بشود غالباً درباره ادبیات این منطقه است.
اغلب ما آمریکای لاتین را فقط با فوتبال میشناسیم و اخیراً با چاوز؛ یعنی شناخت جامع و درستی از این منطقه نداریم. شاید شناخت ما در حد یکی دو کتاب ژورنالیستی مثلاً درباره چهگوارا و چند خبر درباره چاوز باشد. آمریکای لاتین اصلاً مساوی چهگوارا نیست. آمریکای لاتین اصلاً مساوی فوتبال نیست و جالب اینجاست که صدا و سیمای ما تیم خبری میفرستد به آمریکای لاتین که برنامهای مستند درباره فوتبال بسازند. نمیروند برنامه مستند درباره مسلمانان برزیل و دیگر کشورهای منطقه و فرصتهای مختلف این قاره برای کشور ما بسازند.
* فکر نمیکنید ما از ظرفیتهای رسانه در این خصوص غفلت کردیم؟
یقیناً. ببینید ما در جمهوری اسلامی غالب حوزهها را جدی نگرفتیم. رسانه همین یکیاش. زبان اسپانیولی اولین راهکار ارتباط با این منطقه است، غیر از برزیل که پرتغالیزبان است. ما در زمینه آموزش نیروهای متخصص ضعیف عمل کردیم و عمل میکنیم. الآن فارغالتحصیلان دانشگاهی زبان اسپانیولی ما کجا هستند و چه کار میکنند؟ برنامهمان برای فارغالتحصیلان این رشته چیست؟ چند تا کتاب ترجمهای و پژوهش درباره آمریکای لاتین داریم؟ شناخت درست و جامع دومین راهش است و... جدی گرفتن، رفتاری معقول و عالمانه، فکرشده و برنامهریزی شده به همراه دارد.
منبع: دوهفته نامه پگاه حوزه، شماره 299، اسفندماه 1389